پشت تو بدو بدتري شنيدمو باور نکردمو باورش عجيبه که همش درست بودو درست ميگفتن من ساده به همه ميگفتم عجيبه و عجيب نبودي و دستتو خوندم و يه عمرم آزگار کنار تو موندم و حيف که عمرم و تلف مي کردم و يه عمري بي خودي به عشق تو خوندم و پست تر از اوني بودي که فکر ميکردم و دلت يه جايه ديگه بود حس ميکردم و به روت نزدم نمي خواستم بري ،نمي خواستم بشيني و به ما هي بد بگي و ميگم برات مهم ني چي سرم مياد ،ميگي بزار سياه بشه روزگارش ، ميگي بزار نباشه و فقط بره ، اصلا بزار بميره بيخيالـــــــــــــــــــ ـــــش........................
گول چهره يه پاکتو خوردم تو هم درست هموني بودي که همه ميگفتن ، اينقده قشنگي ، که منم نباشم ، خيليا واسه داشتنت به پات ميفتن ، تازه دارم ميفهمم منو واسه چي خواستي ، با همه درووريات با دل ما رو راستي ، براي تو ميمردم ، روت قسم مي خوردم ، اينقده عوض شدي که يهو جا خوردمـــــــــ ................
واي خدا من که حالم بد تر شد.....چشمامو بستم و چند بار ديگه اهنگو گوش دادمو اشک ريختم کيارش پس چرا از فکرم بيرون نميري لعنتي
مي روم خسته و افسرده و زار
سوي منزلگه ويرانه ي خويش
به خدا مي برم از شهر شما
دل شوريده و ديوانه ي خويش
مي برم تا که در ان نقطه دور
شستشويش دهم از رنگ گناه
شستشويش دهم از لکه ي عشق
زين همه خواهش بي جا و تباه
ميبرم تا ز تو دورش سازم
ز تو اي جلوه ي اميد محال
مي برم زنده به گورش سازم
تا از اين پس نکند ياد وصال
ناله ميلرزد مي رقصد عشک
اه بگذار که بگريزم من
از تو اي چشمه ي جوشان گناه
شايد ان به که بپرهيزم من
بخدا غنچه ي شادي بودم
دست عشق امد و از شاخم چيد
شعله ي اه شدم صد افسوس
که لبم باز بر ان لب نرسيد
عاقبت بند سفر پايم بست
مي روم خنده به لب خونين دل
مي روم از دل من دست بردار
اي اميد عبث بي حاصل
(وداع فروغ فرخزاد)
رفتيم هتل ايول ديگه بالاخره رسيديم بچم خيلي تکون خورد اخه اولين مسافرتشه
علي فقط يه اتاق گرفت براي همين ناراحت شدم وسايلمون خيلي نبود اخه فقط يه هفته اينجا ميمونيم رفتيم بالا در اتاق که باز شد بي نهايت خوش حال شدم نه بابا داداشمون به فکره اين سوئيته خودش سه تا اتاق داره
خوبه شيک هم هستن يکي با رنگ قهوه اي و نارنجي يکي هم زرد و نارنجي و اخري هم نارنجي قرمز(منظورم اتاقاهاهستا)
_من که اتاق قهوه اي نارنجيو ميخوام
_باشه
دلم براي اتاقم تنگيد بعد فوت بابا ديوار هاشو مشکي کردم که مامان و علي و عمو نگذاشتند و گفتند بايد يه رنگ ديگه هم داخل مشکيه بزارم منم خوشکل تيکه هاي قرمز ريختم بعضي از جاهاش که خيلي خوشکلش کرد و من عاشقش شدم
هي بابايي کجايي که دلم برات لک زده..بهترين باباي دنيا بودي که به دست عزيزم کشته شدي يعني عزيزم عزيزترينمو کشت..افسوس که انقام هم نگرفتم خواستم اما نتونستم
کسي در زد
_بفرما داداشي
_اجازه هست؟
_نه دو پيازه نيست چيز ديگه نميخواي؟
_خواهرمو ميخوام باهاش بحرفم
_ادم براي رفتن تو اتاق ابجيش در نميزنه
_امشب براي اينکه حال و هوات عوض بشه ميريم مهموني
_نه
_نه نداريم ديگه روي داداشيتو زمين ميزاري ابجي بد
_باشه ميام
واي خدا کي حوصله مهموني داره اخه؟؟دو روز اومديم راحت باشيما اگه شد
لباسمو طبق روال معمول اسپرت...يعني سويي شرت تنگ مشکي و شلوار جين البته يکم برجستگي هاي بدنم معلوم بود اما خب باشه اين جا که ايران نيست گير بدن دختري يا پسر
_خب بريم
_کجا؟
_مهموني
_نمي شه
_چرا؟
_دوستام اين مهموني رو براي من و نامزدم گرفتند بعد تو که داري تريپ پسرونه مياي
_خب يکي ديگه رو به عنوان نامزدت اعلام کن
_نميشه
_خب چيکار کنم موهام کوتاست
_کلاه گيس
_بله؟؟؟؟؟؟؟همينم مونده
_خواهش
_از دست تو
مجبور شدم تريپ دخترونه بزنم يه لباس تنگ که تا زانو هام ميامد و قرمز اتشي استيناش هم پايين دستم داشت و بالاش با بند خيلي خوشکل نيمه باز و نيمه بسته شده بود بالاي لباس هم کج بود و خلاصه خيلي خوشکل بود ارايشمم خيلي نازم کرده بود کفش هاي قرمز هم پوشيدم و رفتم پيش علي
_چه طورم داداشي؟
نگاهي طولاني بهم کرد چته؟خورديم تموم ميشما
_بريم
_بد شدم؟
_نه عالي
رفتيم يه رستوران خيلي شيک ايول ايول جمشون واقعا جمه ها (همون جمعشون واقعا جمعه خودمون)چه شلوغ
علي رفت پيش يه پسري که پشتش به من بود با هم دست دادن و خيلي گرم سلام و احوال پرسي کردند
خو بهتره به جاي پشه پروندن پسره رو بررسي کنم موهاش که مشکيه و مدل سون خودم چهره مِهره هم که معلوم نيس تيپشم اسپرت مشکي دختري هم کنارشه که معلومه خودشو اويزونش کرده چون پسره هي هلش ميده اون ور اما دختره از رو نميره خب هيکلو جونم هيکل درست مثل اميد
رفتم نزديکشون واي خدا عطرش چشمامو بستم و عطرشو بلعيدم اخه همون عطر اميد هم همين بو رو ميداد..اميدوارم پست بودنش به اميد نرفته باشه فقط
_کيا بيا با دوست صميميم اشنا شو ما از برادر هم صميمي تر هستيم
پسره روشو برگردوند و همزمان دستشو دراز کرد
نه ...نه..نــــــــــــــه..
علي_معرفي ميکنم داداشم اميد يا کيارش
منو اميد فقط چشم تو چشم هم ديگرو نگاه ميکرديم نگاهم به علي افتاد به دستامون نگاه ميکرد اروم و لرزون دستامو بردم جلو و دست دادم و سريع دستمو کشيدم
واي که چه قدر دلم براي اين دو تا چشم ابي تنگيده بود....واي من خجالت نميکشم اين قاتل بابامه ها..
سريع به خودم اومد و خودمو جمع و جور کردم
_خوش وقتم اقا کيارش
فکر کنم کُپ کرد اما سريع فهميد نمي خوام علي چيزي بدونه
_منم هم چنين
_واي کيــــــانا..تو اين جا چيکار ميکني؟فکر هر کسيُ ميکردم اينجا باشه جز تو
اين صداي ترنم بود هه جمعشونم که جمعه..طرلان که احتمالا به خاطر اخلاق شهاب نيومده شراره هم که شنيده بودم پاش در رفته منم خوب اطلاعات از اينا دارما خب فيس بوک راحت ترين راه ارتباطه
علي با تعجب به من نگاه کرد
_شما هم ديگرُ مي شناسيد؟
ترنم_مي شناسيم چيه؟؟از ابتدايي با هم بوديم از خواهر نزديک تر شما هم بايد همون عليرضا پسر عموي کيا باشي اما شما با کيارش دوستي؟؟؟؟؟؟
_تو دوست صميمي کيانايي؟؟
_بيخودي شلوغش نکنيد دوست بود و الان تموم شده و رفته و الان فقط يه اشناي قديميه همين
ترنم اومد بود سمتم و خواست بغلم کنه که خشکش زد منم مانع شدم که بغلم کنه
رفتم روي يه صندلي نشستم چه بهتر خبر نامزدي و عروسيم هم ميفهمن و راحت ميشم
يک ساعت گذشت و من فقط و فقط توي فکر بودم ناخوداگاه تمام اتفاقات گذشته جلوي چشمام رد ميشد از هتل و شرط بندي فوتبال تا شرط رالي و جدا شدنم و دوباره به هم رسيدنمون دنيا چه کوچيمه واي خدا يعني بچه اي که الان تو شکمه حق نداره باباشو ببينه؟؟معلومه که نه بابايي که قاتل باشه بهتر که نباشه
شامُ اوردند ماهم سر ميز نشسته بوديم من کنار علي بودم و رو به روم کيارش بود سرمو انداختم پايين و مشغول غذا خوردن شدم..
ديگه واقعا کلافه شدم از اول غذا سنگيني نگاه کيارش ولم نکرد سرمو بلند کردم و چشم تو چشم شديم اين چشماش چي داره که نميشه ازش چشم برداشت؟؟
غذا بالاخره تموم شد ترنم اومد کنارم
_ترنم برو..همين الان فقط برو
_نه نميرم بايد حرف بزنه بايد بزاري کيارش حرف بزنه
عصبي دستي توي موهام کشيدم
_مي دونستم ميري طرف اون براي همين قطع رابطه کردم
رفتم پيش علي
_علي من ميرم خونه يا همون هتل بعد جشن بيا
_با هم ميريم
_نه من عذاب وجدان ميگيرم اگه بياي پس خواهش ميکنم نيا
_خب چرا ميخواي بري؟
_چون خستم خوابم مياد
_باشه اما کاش ميگذاشتي منم بيام
_نه اين جوري راحت ترم
از زبون علي رضا
کيانا چه هل شده بود تازه کيارشم بد تر يعني واقعا هم ديگرُ دوست دارند؟؟؟
ترنم مگه چيکار کرده که کيانا باهاش اين کارا رو کرد؟؟
اوضاع خرابه بايد از ماجرا سر در بيارم اما چه جوري؟؟
از زبون ترنم
کيانا فکر کردي باهام اينجوري رفتار کني از قلبت خبر دار نمي شم؟؟نميشه اين جوري کرد بايد ماجرا درست بشه
علي رضا رفت کنار کيارش
_کيارش بيا بريم تو يه جاي خلوت کارت دارم
_خب بگو
_نه اينجا نه
منم همراهشون برم؟؟؟؟
اره ميرم پشتشون تا ببينم چي ميشه
از زبون عليرضا
کيارشو کشيدم سمتي
_خو داداشي بتعريف
_از چي؟
_من و تو مثل دو تا داداش بوديم مگه نه؟؟؟من از چشمات احساستو ميخونم کيانا رو مي شناسي؟؟
_احساست اشتباه فکر کرده حالا واقعا نامزدته؟
_چه فرقي براي تو داره؟
_هيچي
_واقعا؟
_اره
_فکر نميکردم
_خب براي اولين بار اشتباه فکر کردي رفيق
_شايد
_شايد نه قطعا
_پس مطمئن باشم؟
_اره رفيق
_نه
با صداي ترنم برگشتم تري ادامه داد
_چرا دروغ ميگي کيارش؟؟؟؟چرا اخه؟؟؟اگه باباشو
_خفه
_خفه نمي شم اين تويي که خفه شدي اما دليلش چيه خدا ميدونه من غمُ کامل توي چشماي خواهرم ديدم نميتونم ديگه ساکت باشم تا همين جاشم زيادي ساکت بودم
_کيارش بزار ترنم حرفشو بزنه
_ترنم برو خودم همه چيزُ ميگم
_اميدوارم
ترنم اينو گفت و رفت
نظرات شما عزیزان: